نمیدانم چرا؟ما ایرانی ها اینقدر عاطفی هستیم وتشنه محبت یکدیگریم تا حد افراط وتفریط هرکس در بین ما مهارت برقرار نمودن عاطفی را
داشته باشد محبوب قلوب میگردد اما اگر کسی فاقد این مهارت باشد همیشه تنها خواهد ماندحال این فرد ازهر لحاظ چه علمی هنری
ودانش روز وتخصص ومدال قهرمانی اگر برخوردار باشد کسی به آن توجه نمیکند وبدتر این که ما با همه ارتباط عاطفی داریم جز با خودمان
خودمان را غریب وتنها رها میکنیم وبدنبال دیگران میرویم گاهی نه تنها با خود خلوت نمیکنیم احوال جسم جان وخسته خود را نمی پرسیم تا
وقتی که صدای آخ ودرد آن بلند شودبی توجهی به جسم عزیز و نابود کردن این بنای باشکوه الهی گاهی سبب میگردد که زود تر از زمان
معین پیر وفرسوده گردیم وسلامتی اعضاء وجوارح خود را از دست بدهیم ودر آغاز راه زندگی با غم درد عجین گردیم
ما مهارت رفتار درست داشتن وبجا استفاده کردن از جسم خود را نیاموخته ایم نمیدانیم برای جسم سالم وتنظیم سوخت وساز به چه
غذاهایی نیاز داریم به چه مقدار وچگونه وچه موقع .روش استراحت صحیح ونشستن ومطالعه کردن بجا را نیاموخته ایم اندازه ومقدار خواب
وروش درست خوابیدن رانیاموخته ایم از چه نوع پارچه ولباس باید استفاده کنیم مواد پتروشیمی پلی استر با جذابیت رنگهای شیمیایی در
فصول سال مورد توجه ما قرار گرفته کفشی که میپوشیم استاندارد نیست تنها به ظاهر آن نگاه میکنیم
در روش زندگی فکر نمیکنیم تنها به ظاهر نگاه میکنیم وتقلیدی از روشها وسلیقه های دیگران داریم وچه غم انگیز است
اینگونه زیستن و...
اثر صدیقه اژه ای مدیر وبلاگ تسنیم
خانمهای چادری باید بیشتر به ظاهر آراسته ومتین وتمیز ومرتب بودن خود دقت کنند .بخصوص پوشیدن چادر که آنقدر بلند ونا مرتب نباشد که روی زمین بکشد وروی کفششان خاک بنشیند بهداشت ونظافت را جدی بگیرند در رفتار و گفتار حیا وقار ودانایی خرد را در نظر داشته باشند با اخلاقی شایسته ومنشی وقارمند در جامعه حضوز یابند از همه نظر سایستگی خود را حفظ نمایند نه این که از پوشش چادر سوء استفاده کنند اگر خانمی چادر میپوشد باید به حقوق دیگران اهمیت بدهد زیرا از اوانتظار نمیرود که حق دیگران را نادیده بگیرد
هیچکس مجبور نیست چادر بپوشد منتهی کسی که چادر میپوشد وآن را برای حفظ آزادی ووقار خود انتخاب میکند باید بداند که رفتار وگفتار منشش باید بسیار شایسته باشد
که مردم نگویند این هم از چادری ها وتمسخر کنند برخی چادر میپوشند وروسری هم به سر دارند اما چادر وروسری مغز سرشان است وبا آرایشی جلف نا خوشایند در اجتماع حضور مییابند مثل این که کسی انها را مجبور کرده که زحمت بالا کشیدن چادر را تحمل کنند
درست مثل کسی که نماز نمیخواند وروزه میگیرد گرسنگی میخورد
به نظر میرسد زنان ما باید بیشتر به مسایل مربوط به خود توجه کنند وبه آن اهمیت بدهند به دنبال درک وفهم اجتماعی باشند
نه تقلید کور کورانه. نه خود فریبی. برای خودشان اهمیت قایل باشند چشم حقیقت بین خود را باز کنند بباطن انسانی خود بیندیشند این را درک کنند که کالا نیستند بلکه انسانی ارزشمند خلاق وبا کرا مت هستند این درک کنند که باید بتوانند نوع نگرش جوامع بشری را نسبت بخود تغییر دهند اعلام کنند ما بازیچه دست تبلیغات وتحریکات جنسی شما نیستیم
لطفا مارا ابزار رسیدن به سرمایه های کلان خود نکنیدو......
اثر صدیقه ا ژه ای مدیر وبلاگ تسنیم
دلت را کجا جا گذاشتی ؟ این سوال میکنم ببینم حال وروز مرا درک میکنی شاید هنوز برای تو این اتفاق پیش نیومده شاید هم کم وبیش تجربه
داری وخوب میفهمی دل را اگر جایی بگذا ری دیگر آ رام وقرار نداریدیگر خودت نیستی همه چیز تو اون میشه. برای من چند روز قبل از ماه
مبارک رمضان پیش آ مد رفتم به زیارت امام رضا علیه السلامراستش دل نگران روز ه هام بودم که قصد ده روزه کردم.اولین بار که رفتم توصحن
رواق با صفا بوی عطر حرم وجذابیت معنوی اون مرا مجذوب خود کرد .خیل زایر ها ونسیم دلگشا وبوی عطر تلاوت قران کریم سبب شد که من
بعد از زیارت نماز دعا به آن امام رئوف خودم را نزدیکتر ببینم تا جایی که محبت ومهر او را با قلب ودل جانم به چشم واز جام ولایت علوی
سرشار بشم زیارت جامعه وقران ونماز خواهش توکل همه وسیلهای شدند که مرا به امام نزدیکتر کنند ومن دوست داشتم زندگی را از نگاه آن
امام مهربان ببینم وخودی در میان نباشد اینجا بود که دلم رفت پیش امام وحالا که به شهرم اصفهان برگشته ام میبینم دلم را در جوار نورانی
امام رضا علیه السلام جا گذاشته ام جایی که بهشت زمین است وبهترین جای عالم استوحلا آرزو میکنم هرچه از عمرم باقی است در جوار ان
امام عزیز سپری کنم دیگر هیچ کس وهیچ چیز به نظرم نمی آید ونمی پسندم .در انجا هیچ حزن اندوهی نبود جز عشق وشور وشیدایی
حالا من در شهر خود هستم ودلم جای دیگری سکنا گرفته وحالا من خادم حضرت رقیه سلام الله که بودم میخواهم خادمه امام رضا علیه
السلام باشم وحلا میفهمم بهترین موهبت نصیب من شده باید ان را مقدس گرامی بدارم
نوشته صدیقه اژه ای شیدای اصفهانی مدیر وبلاگ تسنیم
اولین سالی که باشوق وشور روزه گرفتم مصادف با زمستان بود آنروزها مثل امروز مردم از نعمت گاز برخوردار نبودند برف وباران هر چند روز یکبار
میبارید وبا زبان روزه باید بروندبرفها را پاروکنند سحر که میشد پدرم مرا صدا میزد ومادرم باچه ملایمتی لقمه در دهانم میگذاشت ومن همینطور
که چشمانم بسته بود سحری میخوردم گاهی از سرما یک پتو روی دوشم می انداختند وپس از نماز صبح با خوشحالی که میگیرم میخوابم به
رختخواب میرفتم اما سر ساعت هفت مر بیدار میکردند تا برای رفتن به مدرسه آماده شوم وقتی میرفتم مدرسه زنگ تفریحهمکلاسی هایم به
من خوراکی تعارف میکردند واسرار میکردند بخور راستش نزدیکای ظهر دل من قار وقور میکرد گرسنه بودم بچه ها میگفتن یواشکی بخور اما من
نمیدونم چرا؟این کاررا نمیخواستم بکنم حواس خودم را پرت میکردم که به خوراکی فکر نکنم وقتی برمیگشتم خونه مامان میگفت هنوز روزهای
میگفتم بله مرا ناز ونوازش میکرد وزیر نوازش اون بخواب میرفتم در یکی از روزها که هوا ابری وتاریک بود از خواب بیدار شدم رفتم طرف جعبه
زولبیا بامیه چند تای اون را خوردم آبی هم بروش که مامان سر رسید دخترم افطار نشده نیمساعت تا اذان ماندهدلم هری ریخت روهم مامان
حالا روزه ام ازبین رفت مامان با همان خوشرویی گفت نه دخترم عمدی نخوردی اشتباه کردی خدا مهربان وبخشنده استبنده هاش را خیلی
دوست دارههمین که توحرفش گوش کنی وعمل کنی یک دفعه صدای در خونه اومد من ومامان رفتیم در را باز کردیم بابا بود با چند تا کادو
اونها را داد به من دخترم این ها خدا به تو هدیه داده تعجب کردم گفت باز کن یک جعبه بزرگ مداد رنگی بود ویک جعبه کوچولو وقتی با ز کردم
یک النگوی طلا بودمامان گفت میخواستی صبر کنی عید روزه بهش بدی پدرم مرا توبغل گرفت بوسید وگفت نمیدونم چطور شد دلم خواست به
دختر گلم امروز این را بدمانروز گذشت من هرسال با عشق وشور بیشتری روزه هام راگرفتم
یکی از خاطرات من
امایک خاطره جالب دختر کوچولوی بی بضاعتی که سال اول روزه گرفتنش بود یکی دوروز روزه میگیره با چای نان افطارش باز میکنه مادرش هم
سحر صداش نمیزنه فردا بچه دختر گلایه میکنهمن میخواستم روزه بگیرم مادر میگه سحری نداشتمبهت بدم ترجیح دادم بخوابی دختر بگره
می افتد وضومیگیره سرجانماز میگه ای خدایی که گفته روز ه بگیرکمکمان کن وپس از دعای دختر یکی از همسایه هامیاد تلفن خیریه را به
اومیده وپس از صحبت با خیریه قرار شد خودش وبچها واون دختر خانم بیان خیریه وآنروزچه روز جالبی بود همه چیز برای آنها تهیه شد از خوراک
یکماه ولباس هدایای دیگر در همین وقت دختر شروع کرد بگریه کردن آرام نمیشداون را نوازش کردم وبوسیدم عزیزمن کار دیگه ای داری
هق هق کنان گفت نه خانم از این که خدا صدای مرا شنید خوشحالم نا گفته نماند این دختر خانم در رشته وکالت دارد تحصیل میکند وبیسار
هم موفق است مدیر وبلاگ تسنیم
اگر در طول عمرت توانستی جگر پول رابشناسی ومثل میلیونها آدم پول پرست تمام هم غم تو در آوردن پول شد آنوقت متوجه میشی حرف
بی ربطی نیست .وقتی همه چیزآدمها پول میشه وفقط چشمشون وگوششون ودلشون دنبال پول پیدا کردن از صبح تا شب میدود
وهدفی برتر از این ندارن ونمیتونند بفهمند توی دل آنها یی که دنبال خدمت صادقانه است چی میگذره خدامیدونه سرنوشت جامعه بکجا
خواهد رسید .وقتی هرکس دنبال این میدود که گلیم خودشو از آب بیرون بیاره مد میشه تاجایی که ارزشها وآ رمانها حتی اسمشم عوض
وهرچیزی که منفعت مادی داره با اهمیت تر از تمام امور معنوی وفرهنگی به حساب میاد دیگه خودت برو تا آخر خط
هر کس را با تمکن مالی وپست مقامش به حساب میارن دانشمند هنرمند بی پول یعنی کشک متولیان فرهنگی ارزشیابیهای خودشون را بر
اساس درآمد بیشتر تعطیل میکنند.فضای تربیتی فرهنگی به فروشگاه ومال تبدیل میشه وهی پولها روهم میغلطدنه گره ای با اون باز میشه
نه از مشکلات اجتماعی پیشگیری حرف هم توی گوش چنین آدمهایی نمیره آنوقت وقتی خوب گوش وچشمت واکنی میشنوی ومیبینی طرف
میگه آخ جون جگر پول را برم. در حالی که این پول روهم جمع شده خود عامل بسیاری از گرفتاری هاشده
وقتی از فروپاشیدن به خصوص نهاد خانواده دلت بدرمی آید وجوانان سر خورده وافسرده رها شده خون بدلت میکنی از ته دل ازاونهایی که
جگر پول را میرن متفر میشی .چرا؟کار اساسی در زمینه پیشگیری از طلاق نمیشه عوارض وعواقب شوم آن را داریم میبینیم همین زنان ومردان
یا جوانانی که دچار شکست روحی عاطفی اجتماعی شده اند مشکل آفرین هستند عامل سرایت نا هنجاریهای اجتماعی میشوند بچه های
طلاقچرا کسانی که بنا های باشکوه را بنا میکنند توجهی به فروپاشی خانواده ها نمیکنند چرا؟مسئله آموزش وکارگاههای مهارت اساسی
زندگی جدی گرفته نمیشود این آموزشها باید از قبل از ازدواج انجام شود رسمیت قانونی پیدا کند تازه این گوشه ای از فاجعه است
وهزاران سخن دیگر مدیر وبلاگ تسنیم