سفارش تبلیغ
صبا ویژن
براى پاسبانى بس بود مدت زندگانى . [نهج البلاغه]
طلیعه مهر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» میخواهم یکبار فاصله ها را

میخواهم برای یکبار هم که شده فاصله بین خودم تا خدا بین خودم تا امام زمان بین خودم وپدر ومادرم وبه ترتیب خواهراوبرادر دوست وفامیل را اندازه گیری کنم .شناخت این کار ابزار خاص خود را دارد فاصله من تا خدا در قران میفرماید .من از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم اما من تا خدا کدام بندگی اطاعت از من سر زده که بی ریا وبرای رضا وقرب به او باشد من وامام زمان عجل الله کدام رفتار کردار من امام زمان پسند است دیدم فاصله بسیار است تا خدا هم که نگو هواسم همه جا هست جز به خدای عالم نه من بسیاری از مردم جهان وچقدر برای خدا دلم تنگ شد خدایی که صبور مهربان بخشنده است رحمت جاریه نازل میکند ودیدم چقدر دلم برای غربت امام زمان سوخت ودیدم که دل سوختن کافی نیست باید کفش عمل بپوشم وقدم بردارم بیریا برای رسیدن به کمال ووالدینم چقدر برایم رنج کشیدند ومادرم نه ماه مرا همچون بارسنگینی در خودحمل کرد ونخوابید ومن حالا از رفتن برسر مزارش هم دارم دوری میکنم ودلم سوخت اشکم جاری شد برایش خیرات دادم قرآن خواندم وبا برادرم وخوتهرموبا دوستانم فاصله فکری ورفتاری سلیقهای شده است هرکسدارد راه خود را میرود ومن دیدم اینطور هم نیست دوستانی دارم از خواهر بمن نزدیکترند دوستانی که فکرشان همچون من است برای رضای خدا گرده م آمدهاند بهم وهدف بلند خود عشق میورزند ومن دیدم چیزی که فاصله بین ما را کم میکند توجه وآگاهی وجرعه ای محبت است.وفهمیده به هر مقدار درجه محبت کم باشد درجه نفرت کینه وفاصله پیشروی میکند تا جایی که دیگر غیر قابل جبران است

 

 

                                                 مدیر ویبلاگ تسنیم 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تسنیم ( شنبه 92/10/21 :: ساعت 12:0 صبح )
»» میگفت شب عروسی بابام

میگفت شب عروسی بابامیدم هست .شبی که به من گفتند برقص ومن رفتم قایم شدم تاسحر گریه کردم تا خوابم رد من شش سال داشتم مادر بزرگ پدر بزپ هم نداشتم با یک خواهر سه چهاساله سحر مرا صدا کردند خواهرت لباسشوخیس کرده پاشو لباسشو عوض کن اون را بردم کنار حوض شستم لباساش را عوض کردم .از آنروز به بعد من شده بودم گماشته خونه صبح زود برم نان داغ بگیرم بیام مواظب خواهرم باشم کمک زن بابام وبعد هم زن بابا بچه پیدا کرد کار من توخونه هر روز زیادتر می شد تازه هرشب که بابام می اومد خونه یک شکم کتک به من میزد چرا؟فلان کاررا که بهت گفتن انجام ندادی تا جایی کتکم زدند که وقتی نزدیک اومدنش میشد کمر بند را میگرفتم دستم جلودر میرفتم تا می آمد میگفتم سلام این کمربند وبابام دستی به سبیلهاش می کشید خون جلوی چمش را میگرفت پسره پر رو ونامادری دادهوار بزار این مرد بیاد بعد ناراحتش کن اما ناگفته نمونه که چه برسرم رفت بچه های فامیل مدرسه میرفتند پیش مامان بابا شون عزیز بودند ومن تااینکه یکروز فکر فرار به سرم خورد کجا گفتم برم مشهد تاآنروز هیچ کجا نرفته بودم بایکدست لباس کمی پول راه افتادم گفتم هر کاری باشه میکنم خرجم را دربیارم وقتی رسیدم مشهد چشمم که به گنبد افتاد بدنم لرزید راستش آج واج شده بودم رفتم دم نانوایی ی نان خریدم خوردم رفتم توحرم در برگشت به نانوایی گفتم شاگرد نمیخوای نگاهی کرد گفت کارت هست بلدی اومدم بگم نه که گفت چند روزی شاگرد نداریم بیا یازده روز آنجا بودم باخودم گفتم دلم برای کتک های بابام تنگ شده .هیچ جای دنیا خونه آدم نمیشه برگشتم بابام گفت دیشب کجا بودی نه گفت یازده روز کجا بودی ومن تصمیم گرفتم روزها برم کار کنم وشبها درس بخونم دانشگاه رفتم مشغول بکار شدم وازدواج کردم وحالا با این که بچه های خودم ازدواج کردند دکتر هستند میگم عجب رسمی رسم زمونه آدمها میرند خاطره هاشون برجا میمونه

                                                             مدیر وبلاگ تسنیم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تسنیم ( چهارشنبه 92/10/18 :: ساعت 12:0 صبح )
»» در خواست یک مدد جو

در نامه نوشته بود .شما مرا تشویق میکنید به روستا برگردم به کار کشاورزی که داشتم ادامه بدهم من برمیگردم بروستا بازن وبچه هایم اما خانه خرابهای دارم فاقد اب گرمکن ووسایل بهداشتی برایم درست کنید .کشاورزی هم فصلی است بقیه سال بیکارم برایم چهل راس گوسفند بخرید تازه گوسفند هاآغل نیاز دارن لطف کنید فضایی هم برای آنها آماده کنید .بچه هایم میخواهند بدبیرستان بروند در روستای ما نیست باید برایشان سرویس بگیرم هزینهاش را بدهید بنده امادهام با این شرایط همین فردا جل وپلاس خود را بردارم بروستا بروم تازه کرایه را هم فراموش نکنید .این شاید یکی از شیرین کاریهایی است که در راستای خدمت به این بندگان محروم سطح توقعات ونیازهایشان با ما مطرح میکنند .البته کسانی هم هستند که درخواست ویلچر دست یا پای مصنوعی دارند تقاضای کمک به هزینه ناباروی ودرمان وانواع دیگر نا گفته نماند که سالها پیش تا کنون توفیقاتی حاصل شده ووضعیت بسیاری از مردم ومراجعین بهبودییافته تا جایی که خود روی پای خود ایستاده وخود توانمند وخود کفا شده اند بیماری به پروتز وکلیه وکبد غیره خدا راسپاسگزاریم 

نقل از مسئول انجمن مدد کاری حضرت رقیه خاتون س اصفهان 

 

                                                                           مدیر وبلاگ تسنیم

 

 

 

 

 

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تسنیم ( پنج شنبه 92/10/5 :: ساعت 12:0 صبح )
»» یک قصه از شب یلدای مادر بزرگ

شب یلدا را بخاطر مادر بزرگم دوست دارم .بخاطر این که همه را دور هم جمع میکرد تا براشون قصه بگه مادر بزرگم بهترین مادر بزرگها بود اون مرا با داستانها وقصه های شیرین و رفتار مردمان زمان آشنا میکرد هر وقت یک سرباز میدید میگفت ماشاالله خدا از بلا دورتان کند مادر بزرگم مادر بزرگ همه بود به همه کمک میکرد شب یلدا که میشد چند تا انار، یک بشقاب آجیل و آب نبات برمیداشت ،میبرد برای همسایه . همسایه ای که شش تا بچه یتیم داشت؛ سر شبی میرفتیم خونه اونها، کنار سماور برنجی روی پتو می نشستیم ومادر بچه ها برای مادر بزرگم از کارهاش وسختی ها میگفت و مادر بزرگم دم برگشتن از کیسه پارچه ای خودش پولی کف دست اون میگذاشت.

 شب یلدا وقتی هم دور کرسی نشسته بودیم، عمو و عمه ی بچه ها اومده بودند، مادر بزرگ اولین قاچ هندونه را جدا میکرد می داد به عمم میگفت قربون دستت بده نصرت خانم و بیا ،اون شب به ما بچه ها خیلی خوش میگذشت اما یک شب یلدا بیاد دارم برف می بارید تا جایی که ما بچه ها دوست داشتیم بریم توحیات گلوله پرانی کنیم مادر بزرگ سینی شب یلدا را روی کرسی گذاشت یکی میگفت هندونه قرمزه یکی میگفت هندونه سفید در میاد اطاق از دم بخاری نفتی کتری گرم شده بود.  عموم کارد را برداشت تا هندوانه را قاچ کند  که یکدفعه برق رفت مادر بزرگ چراغ نفتی قدیمی را روشن کرد عمو هم هندوانه قاچ کرد .آب هندونه یکدفعه راه افتاد از توی مجمع سر رفت مادر بزرگ که معتقد بود شب یلدا باید هندوانه خورد تا مریض نشی بدو بدو چندتا استکان آورد که آب هندوانه را از توسینی جمع کنند اما مگر میشد خورد تلخ شده بود همه زدند زیر خنده ... 

در قدیم مردم فاقد امکانات امروزی بودند خانواده ها برای زمستان میوه وخشکبار را در زیرزمین خانه نگهداری می کردند زیر زمین قدیمی ها واقعا دیدنی بود انواع مربا ترشی جات در بلونی های فیروزه ای خمره های سفالین بیاد دارم، هندوانه ،خربزه ،انار ،به، انگور در سبدها وحلقه های رنگی حصیری آویزان می کردند بیاد دارم سفره های قلمکاری را که در کنارش نوشته بود:

                                                   شکر یزدان نعمتت افزون کند   کفر نعمت از کفت بیرون کند

بسم لله و نام خدا در قدیم باب بود، وقتی آب می خوردند ازته دل یا حسین مظلوم می گفتند وقتی میخواستند از جایشان بلند شوند یاعلی میگفتند در قدیم برج و  باروسازی نبود .خانه ها حیاط داشت وهر کس تو حیاتش درخت و گلی کاشته بود زمستان و بهار و فصلها سر جای خودشان بودند برف و باران دایم می بارید تا جایی که جلو در و راه اطاق را می پوشاند .زمستان را با مغز استخوان احساس می کردی و هوا صاف و سبک بود. بوق و سر و صدای ناهماهنگ نبود. توی هر کوچه ای که جوی آب میرفت صدای نوازشگر آب گوشت را نوازش می داد. بطری پلاستکی قوطی اشغال کنار جوی نبود .البته مشکلات خاص خود را داشت اما صفا و صداقت توی متن جامعه بود. نه در حاشیه صبح که می شد همه با دعا و صدقه دنبال کار و درس غیره میرفتند .

                                    وحالا خودت مقایسه کن دوست داشتم خوشحالت کنم هموطن عزیز چیزی تا شب یلدا نمونده 

 صدیقه اژ ه ای                                                  مدیر وبلاگ تسنیم 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تسنیم ( جمعه 92/9/29 :: ساعت 3:16 عصر )
»» شاید فردایی نباشد

دوستی دارم که همیشه سر وقت کارهاش را انجام میده برای کارهاش دفترچه ای کوچک درست کرده وابتدائ یاداشت میکند برای خرید مطالعه فعالیت اجتماعی دیدارهاش توجه به خانواده . نماز عبادات برای در آمد وهزینه هاآن نمازهای نخوانده وروزهای نگرفته رادارد جبران میکند اگر بکسی قرض بده یابدهکار باشد با تاریخ پرداخت می نویسدقبض آب و برق گاز را هم بموقع پرداخت میکندهر روز کارهاش را بخوبی انجام میده میگه شب که میشه یک کار عقب مانده ندارم حتی تلفنهایی که باید بزند سر وقت انجام داده میگه من این حرف را که خیلی ها میگویند فرصت نکردم باور ندارم این ها بی توجهی کرده اند یک جای کارشان لنگ است ساعت وبرنامه ندارند. راستش خود من هم این را قبول دارم همیشه آنهایی که کارهاشون مانده به خاطر کوتاهی خودشان است

                                                                      مدیر وبلاگ تسنیم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تسنیم ( جمعه 92/9/15 :: ساعت 12:0 صبح )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بتوانایی های خودمان
امریکا هیچ غلطی
پر وانه روح
هیچ کشوری در جهان نیست که
دخترا دنبال محبت گمشده اند
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 163
>> بازدید دیروز: 5
>> مجموع بازدیدها: 98713
» درباره من

طلیعه مهر

» فهرست موضوعی یادداشت ها
.هرکس بما محبت کرد بایدبا محبت بیشترپاسخش دهیم -به گل آب میدهی ب . انسان زمانی پیر است که نخواهد تغییر کند . ایکاش که صاحب عمل بودیم همانگونه که صاحب نظریم . برخیز وغنیمت دان این موسم روحانی هم شادبزی ایدل هر چند که بتوا . بسیاری از مردم دنیا یا کافرند یا مشرک پست ترین چیزها را تقدیس وپ . خوشبختی پشت در خانه است به موقع دررا بازکن . در زندگی فرصت جو باش نه فرصت طلب-دنیا فاصله ای بین اذان تا نماز . زندگیم را مدیون توهستم مادر . هزار صلوات وهزار لا اله الله وهزار صلوات هزار بسم الله برای نجات . وقتی انسان میتواند ربانی باشد چرا؟شیطانی میشود علم زمینی است .
» آرشیو مطالب
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 24
دی 25
دی 29
دی 28
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
آبان 93
مهر 93
دی 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
وبلاگ شخصی حامد ذوالفقاری
.: شهر عشق :.
وب سایت روستای چشام (Chesham.ir)
جام جهان نما
غزلیات محسن نصیری(هامون)
تا خدا راهی نیست
دانستنی / سرگرمی / دانلود

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان











» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب